ثانیه ها را دریاب

ثانیه ها را دریاب

یا راحم العبرات

همه چیز از سالِ کنکور شروع شد
من
برای تک تک ثانیه ها برنامه ریختم و
کجدار و مریز با ثانیه ها ، یکسال را ساختیم

همین یکسال بود که فهمیدم
میشودهر 60ثانیه ی یک دقیقه را زندگی کرد
و
یا آن60ثانیه را جان داد
روی ثانیه ها حساب بازکردن منطقی ست بنظر من.

اینجا از ثانیه ثانیه ای خواهم نوشت که" زنده گی "میکنم

+دعا بفرمایید

بعدا نوشت : آقایانی که نظر میدهند لطفا در خور شخصیت خود و باتوجه به ارزش های اسلامی کامنت بگذارند
نکته قابل توجه : کامنتهای تعریف و تمجید و صمیمانه از جانب برادران گرامی حذف خواهد شد .

گفتم که بدانی ...

پنجشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۴۴ ق.ظ

یا من وعده صدق


     

  

قدم به قدم کهف الشهدا را باید فکر کرد

باید 

تسبیح به دست ، 

                        دل بر دل ، نذر شهادت کرد قدم به قدم کهف الشهدا را .

باید

ایستاد و اول به شهر نگاه کرد و دود و خفه کننده ها...

و بعد نفس کشید و تلخیَش را حس کرد

بعد رو کرد به کهف الشهدا


لبخند زد ، " سلام رفقا "یی گفت و وارد شد

درد و دل کرد

باید با اشکها کاری نداشت 

اگر کسی نبود ، روضه ی حضرت زهرایی خواند و اشک ها را نشانه گذاشت

بعد بلند شد و رفت 

دوباره سلام* داد و 

دوباره نفس کشید 

این بار احساسِ بعد از نفسش فقط شیرینی و حلاوت است به برکت شهدا :)


*یادنگرفته ام با ائمه اطهار -علیهم السلام- و شهدا خداحافظی کنم.


+یادت هست بهانه گیری های آنروز را ؟

مرا بردی و ...

دلِ من ، در این شهر ، دارد میپوسد ... 

گفتم که بدانی فقط .

۹۴/۰۴/۲۵
بیا ، مرا سر به راه کن .

نظرات  (۴)

من هم عادت خداحافظی ندارم :)
دل من ؛ در این شهر ؛ دارد می پوسد :((((((((((((
.
.
خیر کامنت اول شما به دست من نرسیده.

یا علی
پاسخ:
چقدر خوبـــ ...  (:

دلِ شما هم ؟ 

+تهران هستید برید کهف الشهدا (:

دوباره فرستادم
۲۷ تیر ۹۴ ، ۰۳:۵۰ یار شیخ عبدالزهرا(یار طلبگی و هزار و یک...)
سلام
مبارک باشه..
هم عیدت هم خونه جدید...
قشنگ مینویسی..
بمون همینجا.
پاسخ:
سلام سادات جان :)
سلامت باشید 
عیدِ شما هم مبارک با تاخیر 

همینجا هستم فعلا .
۲۹ تیر ۹۴ ، ۲۰:۳۲ گمنام گمنامی
سلامـ...عزیزمـ..!
منزل نوتان مبارک...
ما یه ذره خونمون قدیمی شد:)...

دلم واقعا برای نوشته هات تنگ شده بود...!

نویسنده میشی ها:-)..!

یازهرا.س.
پاسخ:
سلاااااااام دوست جانِ مـــا
تشکرات :)
نــــه ، بنویسی ها ... الکی بهونه نگیر که قدیمی شد و اینا 

اصن نوشتنم صرفا واسه تو بود ;)

دعا کن که بنده بشم 
امروز صبح وقتی چشمم به کارنامه بود ،دلم لرزید :(
چرا و چه جوریش بماند ...

ان شاالله از آرزوی مشترکمون قبول میشیم حدیثــ ...
۳۰ تیر ۹۴ ، ۰۹:۴۴ گمنام گمنامی
باشه حتما می نویسم...
اگه نَفَسی باقی موند...:/...

ان شاءالله عزیز جان...


پاسخ:
آفریـــن ...
نفس نگو که...  :دی

ان شاالله

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی