ثانیه ها را دریاب

ثانیه ها را دریاب

یا راحم العبرات

همه چیز از سالِ کنکور شروع شد
من
برای تک تک ثانیه ها برنامه ریختم و
کجدار و مریز با ثانیه ها ، یکسال را ساختیم

همین یکسال بود که فهمیدم
میشودهر 60ثانیه ی یک دقیقه را زندگی کرد
و
یا آن60ثانیه را جان داد
روی ثانیه ها حساب بازکردن منطقی ست بنظر من.

اینجا از ثانیه ثانیه ای خواهم نوشت که" زنده گی "میکنم

+دعا بفرمایید

بعدا نوشت : آقایانی که نظر میدهند لطفا در خور شخصیت خود و باتوجه به ارزش های اسلامی کامنت بگذارند
نکته قابل توجه : کامنتهای تعریف و تمجید و صمیمانه از جانب برادران گرامی حذف خواهد شد .

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۷ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۱۵
بیا ، مرا سر به راه کن .

بسم الله الرحمن الرحیم


من همان دخترِ همیشه متوقع ام که پر بودم از ادعا...که پر هستم از ادعا ؛ خدا با من چه کرد ؟

چه کرد با این دخترکی که پنج ماه است قم نشین است ؟؟چه کرد که من اینقـــدر دلم برای خودم میسوزد ؟چه شد که من دیگر نمیتوانم زیاد توی آینه به چشم هایم نگاه کنم ؟ نه نه ... خدا نه ... من خودم خراب کردم .هرچه بود از سر پرسودای خودم بود . از آنجایی خوردم که همیشه کباده اش را می کشیدم ... ادعایش را ، از آنجایی به این حال و روز ماندم که هیچ کس حرفم را جدی نگرفت اِلا حضرت معصومه . هیچ کس تاییدم نکرد اِلا حضرت معصومه. هیچ دوستی اطرافم نماند اِلا حضرت معصومه. چه شد که من  این مدت فقط وبلاگ خواندم و گذاشتم خودِ درونگرای همیشگیم خودش را نشان بدهد ؟؟؟ فقط آمدم و خواندم و لبخند زدم ...

چه شد که از همه بریدم و ساعتها کنار ضریح ضجه زدم ؟ خودِ درونگرایم به یاد نداشت که ضجه بزند ... به یاد نداشت که بقیه بفهمند حتی دلش گرفته چه برسد به ضجه. حالا هم که دارم این ها را اینجا مینویسم امیدوارم هیــــچ آدمِ شناسی ، که من را با تمام اتفاقات این چندوقت دیده ، اینجا را نخواند.

حالا هم که دارم مینویسم از سر اینست که باید بنویسم

از سر اینست که باید یادم بماند حکمت در قم بودنم را.

حکمت های خدا... آه ... خدای همیشه آنلاین زندگیمان...

۱ نظر ۰۴ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۱۳
بیا ، مرا سر به راه کن .