ثانیه ها را دریاب

ثانیه ها را دریاب

یا راحم العبرات

همه چیز از سالِ کنکور شروع شد
من
برای تک تک ثانیه ها برنامه ریختم و
کجدار و مریز با ثانیه ها ، یکسال را ساختیم

همین یکسال بود که فهمیدم
میشودهر 60ثانیه ی یک دقیقه را زندگی کرد
و
یا آن60ثانیه را جان داد
روی ثانیه ها حساب بازکردن منطقی ست بنظر من.

اینجا از ثانیه ثانیه ای خواهم نوشت که" زنده گی "میکنم

+دعا بفرمایید

بعدا نوشت : آقایانی که نظر میدهند لطفا در خور شخصیت خود و باتوجه به ارزش های اسلامی کامنت بگذارند
نکته قابل توجه : کامنتهای تعریف و تمجید و صمیمانه از جانب برادران گرامی حذف خواهد شد .

.سی ام تیرماه نود و چهار .

سه شنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۲۸ ق.ظ

   یا من هو فی لطفه قدیم

 

صبح که وضو گرفتم خیالم راحت شد که حالا دیگر طاقتش رادارم 

اما نداشتم ... خودم میدانستم که ندارم

اما چاره ای هم نبود

 

حرف های 'سین' یادم می افتاد و لبخند میزدم

به دلداری هایش 

به مسجدرفتن هایمان 

به روگرفتنمان ، 

به شب قدر 21اُم ...

کتاب ها را می دیدم و لبخند می زدم

بغض داشتم و لبخند می زدم


بعضی وقتها انسان در معرض سکته است 

من در معرض سکته بودم و لبخند میزدم 

امروز صبح ساعت شش و نیم سوزشِ سوزن شب21خرداد را حس کردم

تا مغز استخوانم سوخت

فقط زانو زدم

با بچه ها قرار گذاشته بودیم که هرچه شد اولین جمله مان " خدارا شکر " باشد 

 

سخت بود 

نشستم و فقط چند جمله را تکرار کردم

با خدای ابراهیمِ در آتش زندگی کن ،خدای موسای رود نیل ...

30روز بود که هرروز داشتم میخواندم و مینوشتم که "زندگی بهتر" را یاد بگیرم 

مگر میشد که همه را خراب کنم؟

من عبد بودم و او مولا :)

و منشا تمام عاشقانه های جهان همین بود ... اشک می ریختم و لبخند میزدم

جان می دادم و لبخند میزدم

اما تو مهربانتر از همه افراد به من هستی

فراتر از مهربانی های مادر ، نگرانی های پدر و مهربانی های برادر ...


و من تو رادارم  " حسبی الله "



+بی بی جان خاک چادرت که باشیم ؟!


++دلم یک دوست میخواهد که اوقاتی که دلتنگم 

                                       بگوید خانه را ول کن 

                                         بگو من کِی ، کجا باشم ؟ *


*شعر از سید سعید صاحب علم

۹۴/۰۴/۳۰
بیا ، مرا سر به راه کن .

نظرات  (۱۳)

۳۰ تیر ۹۴ ، ۰۹:۴۲ گمنام گمنامی
واااااااااای ...
کاملا فهمیدم چی گفتی :(..!
من درد مشترکمـ..!:(...
من فعلا سکوت میکنمـ....:/..
پاسخ:
میدونم که می فهمی ...
اما
این روزها نیز بگذرد :)

اصن ولش کن 
بیا به مهارتهای دیگه مون فکر کنیم !! :دی
۳۰ تیر ۹۴ ، ۰۹:۵۱ گمنام گمنامی
مهارت های دیگه :))...!
این روزها هم سخت میگذره...
ولی خداروشکر...
!
شیعه امام علی که دل خوش به اینا نیست
که با یه نتیجه زندگیش رو از بین ببره...
پاسخ:
:)))
هِی یاد اس ام اس دیروزی میوفتم که من بد فهمیدم 
بعدش تو نوشتی منظورت از مهارتهای دیگه چیه ... :))))
۳۰ تیر ۹۴ ، ۰۹:۵۶ گمنام گمنامی
بعللللله...:)

خصوصی  رو چک کن...
به من افتخار کن...:)

ببین چه گُلی کاشتم...!:/
پاسخ:
تو هم چک کن خصوصیتو ...
ولی بین خودمون باشه ها
گل هامون تک شاخه نیستن ، دسته گلن :)))
۳۰ تیر ۹۴ ، ۱۰:۰۰ گمنام گمنامی
یه پست انگیزشی:/...با این حال دقیقا{:|}

خواهَم نوشت...!:|

:|
پاسخ:
من :|
انگیزشی :|
۳۰ تیر ۹۴ ، ۱۰:۰۰ گمنام گمنامی
چه دســـــــــــــــــته گـــُل هــایی...!

حال کن...!

میگم چرا بمون زنگ نزدن تبریک بگن؟؟

عاقا یعنی چه؟
این چه وضعیه آخه؟

:/
پاسخ:
والــــا  ... 
:))))
۳۰ تیر ۹۴ ، ۱۰:۰۷ گمنام گمنامی
بسمـ الله...

وقتی دیشب وصیت نامه رو خوندیم...
بعد دوباره کیف کردیم و خوشمون اومد...
و گفتیم به به چه زیبا...
حالا وقت عَمَله...
وقت اینه که جواب این سوال شهید رو بدیم..
(دلت را به چه چیز بسته ای؟)
...
تو پَرستو بآش...
اَرسطو شدن سَهل است..!
پاسخ:
آره واقعا زیباست ...
۳۰ تیر ۹۴ ، ۱۰:۱۱ گمنام گمنامی
عزیزم...
فعلا...
ان شاءالله میام و پست میذارم..!


یازهرا.س.
پاسخ:
منم دارم میرم :)
فعلا...
۳۰ تیر ۹۴ ، ۱۲:۲۵ خادم اهل بیت وشهدا ***
:(
پاسخ:
بخند عزیزدل ... بخند :)
تموم شد دیگه ......

توکل بر خدا :)
۳۰ تیر ۹۴ ، ۱۷:۲۳ بهارنارنج :)
نتیجه اونی بود ک انتظار داشتی؟
پاسخ:
نـــه
با تخمین رتبه هم حتی این رتبه نمیومد
ولی حالا دیگه اومده دیگه :)))
۳۱ تیر ۹۴ ، ۰۹:۰۸ کمی بودن ...
چه حس خوبی دارم به تو....
پاسخ:
شما لطف داری نسبت به من عزیزجان :)
۳۱ تیر ۹۴ ، ۲۲:۲۷ عــ ـاکـ ـف ...
آخ که من عاااشق اون جمله ی آخرم!!
"دلم یک دوست می خواهد...." !!!
.
مردادتون مباااارک!
اصولا ماه خیلی مبارکیه!!!
:))
پاسخ:
من هم عاشقش شدم ... خیلی وصفِ حال بود شاید !

از ته دل آرزو کردم که اینطور باشه :)
۰۱ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۳۰ عــ ـاکـ ـف ...
رفاقتی هست...
پس من امشب موقع زیارت عاشورای شبانه ام
حتما به یادت خواهم بود....
.
توی مبارکی مرداد شک نکن!!!
:)))
بهت قول می دم....
:)
پاسخ:
من 
عاشق دعاهای رفاقتی هستم :)

اگر " صاد " زنگ زد و آخرش خوب شد ، 
مبارکیِ مرداد اثبات میشه ...

بهت میگم اگه مبارکی ش ثابت شد :)
۰۱ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۳۴ عــ ـاکـ ـف ...
خیلی متشکرم از راهنماییت
و خواهرانه می مونه بین خودمون!
:))
همه ی حرفاتو قبول دارم....!
ان شاءالله دوباره از این اتفاقا بیفته برات!
و بیشتر از دو روز....!
:)
.
ان شاءالله اگر "به صلاحت" باشه صاد زنگ می زنه
و مرداد مباااارک می شه!!
اگرم نزد بازم مبارکه!!
شاید با زنگ زدنش یه اتفاق بدی بیفته که خودت خبر نداری!!!
:/
پس هرجفتشو به فال نیک بگیر!!
:)
خدا داره نگات می کنه و حواسش بهت هست!
:)
(کاملا خواهرانه گفتم!)
پاسخ:
عزیزمید ... 
حق با شماست کاملــــا ...راجع به صاد .
:)
راستی 
بعد فرستادن فهمیدم که چقدر حرف زدم :)))

حلال کنید ...
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی