او تو را کم دارد برای جان دادن...
پنجشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۲۶ ب.ظ
بسم الله
هم خوابگاهی هستیم
تازگی ها هم دوست شده ایم
قبلترها نمیدانستم پشت لبخندهایش چه حرف هایی دارد برای اشک ریختن
تازگی ها فهمیده ام
دارد حرف میزند برایم
خوب حرف میزند
دارد از شما میگوید
میگویم آخر آخر خواسته ات ؟؟
سر تکان میدهد
چند بار میپرسم
یعنی دیگر هیچ چیز دیگر ؟؟
سر تکان میدهد به چپ و راست
میگوید
اگر یکبار نگاهم به نگاهش بیافتد دیگر هیچ چیزی از دنیا نمیخواهم
هیچ چیزی
حتی دیگر جانم را هم.
جان میخواهم چه کار
برای چه؟
که چه بشود؟
فقط یک نگاه...
می مانم
...
چند وقتیست این دختر
با حرفهایش کیش و ماتم کرده ...
حیران حیران...مبهوت ...مات...
حرفی نیست
چندوقتیست دارم از او یاد میگیرم
اویی که
نفسش به نفس شما بند است؛ آقا سیدمهدی جان.
۹۴/۰۸/۱۴