ثانیه ها را دریاب

ثانیه ها را دریاب

یا راحم العبرات

همه چیز از سالِ کنکور شروع شد
من
برای تک تک ثانیه ها برنامه ریختم و
کجدار و مریز با ثانیه ها ، یکسال را ساختیم

همین یکسال بود که فهمیدم
میشودهر 60ثانیه ی یک دقیقه را زندگی کرد
و
یا آن60ثانیه را جان داد
روی ثانیه ها حساب بازکردن منطقی ست بنظر من.

اینجا از ثانیه ثانیه ای خواهم نوشت که" زنده گی "میکنم

+دعا بفرمایید

بعدا نوشت : آقایانی که نظر میدهند لطفا در خور شخصیت خود و باتوجه به ارزش های اسلامی کامنت بگذارند
نکته قابل توجه : کامنتهای تعریف و تمجید و صمیمانه از جانب برادران گرامی حذف خواهد شد .

۲۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

بسم الله النورالنور


سلام

خوبید اهالی مجازآباد ؟

نت ندارم متاسفانه :(

الانم با گوشی اومدم ...

عاکف جان : جهت اطلاعت مرداد داره تموم میشه و ... ! خبری نیست ها ... 


+بغیر از قضیه 'صاد ' که وقتی بهش فکر میکنم حالم گرفته میشه ، شکرخدا خوبم

++ بی ربط : زندگیت چه تلخ شده عزیزدل ؛ عهد کرده ام من داستانش را بنویسم و فاطمه مثنوی اش  ا .

+++یک عالمه داستان دارم که باید بنویسم و بفرستمشون تا مهلتشوت تموم نشده ولی آقا امان از بی نتی !

*وسوسه شده بودم ،اسمم  رو بنویسم تو وب و دوستای جشنواره ای رو پیدا کنم ...

دیدم نمی ارزه آرامش اینجا بریزه به هم .


هستم ...بنویسید ...میخونم .

یاعلی مدد!


بعدا نوشت :  عزیزی که عکس آواتارت شهیدجهاد است ،ممنون بابت قالب !

من هنوز نتونستم با گوشی باز کنم و ببینمش متاسفانه !!!

***

بعدتر نوشت : برات نظر گذاشتم عزیزجان ، قالب رو دوست دارم ، این هدر باعث شده خیلی فکر کنم ...دوستش دارم

                فقط اگه میشه ، یه فکری برا رنگ پس زمینه بکن !!! -آیکون پرروئی -

                

۲ نظر ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۲۵
بیا ، مرا سر به راه کن .

هواللـــه الصمد


بغض هایم را اینجا نوشته بودم

رسم ِ دوستی نبود بی خبر باشند از حالِ خوبم ، آنهایی که دعایم کرده بودند ، رفاقتـــی :)

بعد از مدتها امروز از ته دل خندیدم

فاطمه زنگ زد و

یادِ شبِ اختتامیه کردیم و

تمامِ آن دقایقمان  لبــ ــخند شد به لطفــِ دوست :)

از اختتامیه حرف زدیم و جشنواره ی امسال و آقای همیشه خندانِ مسئول :)


+حالِ من بعد از مدتها خوبست :)

ممنونم از همه تان ...

                          از همه ی نظرهای خصوصیِ نگرانی هایتان ...

                                                                    از دوستی هایتان :)



                                    


یاعلی مدد!

۱ نظر ۱۰ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۵
بیا ، مرا سر به راه کن .
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۰ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۰
بیا ، مرا سر به راه کن .
بسم الله

تا میآیم کمر راست کنم و
خوشحال باشم که بندگی کرده ام و درشت ببینم خودم را،
همیشه ی خدا
از جایی امتحانم میکنی که میدانی و میدانم که رفوزه میشوم ...

لِه میشوم بین ادعاهایم .
                             باز هم خرد میشوم .
خرد شدنم مقابل تو ، خوب است خداجان ، خیلی خوب ...
لذت دارد برایم این لِه شدنها ، اینکه  نشانم میدهی همان هیچِ همیشگی ام خوبست :)

  حسِ لذت دارد برایم ، چیزی مثل تکه تکه هایم روی  آینه کاری های حرم آقای مهربان ...
اما
من کم طاقت شده ام ،
ایهاالعزیز :
            من را ملایمتر امتحان کن ، تو که میدانی حالِ این روزهای بنده ات را .


*تا از اعتقاد نیافتاده ام ، برادری هایت را نشانم بده ...
از عصر که گفتم : دیگر حرفی نیست و عکست را گذاشتم توی کشوی میز تحریرم ، دلم برایت تنگ شده .
تو لااقل برادری کن و آبرویم را بخر ، خب ؟

+اگر آمدید و خواندید ، آیه ای مهمانم کنید ... صلواتی ، فاتحه ای حتی .

یاعلی مدد!

۳ نظر ۱۰ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۴۹
بیا ، مرا سر به راه کن .

یا اله العالمین


نشسته ام 

به شعرخوانی های تک تک شاعران نگاه میکنم و 

دقت میکنم که

لبخند حضرت آقا به کدام یکی شان پررنگتر است ؟!


+دارم شاعر میشوم ،شاید! :)

++خداجان ؟

این عدد و رقم ها ، بهانه است ، 

      دلم قرصِ توست یاایهاالعزیز...

۰۸ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۰۰
بیا ، مرا سر به راه کن .

یا مالک الملک 


بعضی وقتها نمیفهمیم که چه می خواهیم از خدا
هِی اصرار ، اصرار ...

او نمیفهمید که با این خواسته اش ،

بهترین روزهای بیست و چندسالگیش زهر خواهد شد بر او .


خوب دعا کنیم.

همین.


۰۷ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۵۲
بیا ، مرا سر به راه کن .

 یا نورالنور 


این روزهای شلوغ و پر رفت و آمد 

هرکس میپرسد بالاخره کجاها رو زدی برا انتخاب رشته ؟

من اسمِ شهر شما را میبرم و کامم پر میشود از حلاوت !

پر از شور میشوم 

شوری در وجود و شیرینی در دهان :)

این هایی که اینجا برای قم آمدنِ من بازارِ " وآ  و آخ آخ " راه انداخته اند، به یقین شب های پنجشنبه کنج حرم کز نکرده اند 

به یقین ظهرِشهادت امام هادی(ع) روضه و نوحه ی میرداماد نشنیده اند !

این ها چقدر غریبند که نمیدانند راهِ رسیدن به رضایت امام رضای مشهد ، خلوتهایشان است با شما !

آخ که چقدر غریبند این جمکران ندیده ها !

حیف شد که از زبان یک شیخ نشنیده اند : کبوتر حرم -جمکران! :)

من دلم میخواهد همه شان را مهمان کنم 

یک دعای ندبه مقابل  ایوان آیینه زمینگرِ قم خواهد کرد آنهارا ...


*شیخِ خانه ی قم به بانویش گفته بود : این دختر که مهمان آمده کبوترِ حرم-جمکران است ؟؟که خانه نمی نشیند ؟

:)))

+ قم تنها انتخابم نیست ،

باقی کار ، دستِ بی بی (س)   جان است  :)

۶ نظر ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۰۰
بیا ، مرا سر به راه کن .

  یا من عشقه شفا *


اگر روزی دیدی دختری به صفحه مانیتوری خیره خیره نگاه میکند 

و اشک می چکد از چشمانش 

کمی نزدیکش شوید ، انگشتش را خواهید دید که دارد  یک اسم را ناز میکند .

او دیوانه نیست 

این آدمها ، 

با یک اسم عاشق میشوند .


*این عبارت را پشت یک ماشین خواندم.

+امروز صبح برای همه تان دعای رفاقتی  :)  کردم.


یاعلی مدد !

۲ نظر ۰۵ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۲۶
بیا ، مرا سر به راه کن .

یا من ارجوه لکل خیر 

   

   

            

 نمیخواهم باور کنم که زندگیِ بعضی هایمان دارد میشود ، مصداق همان جمله ی قشنگی که توی جزوه زیست دیدیم و کلی "به به و چه چه " کردیم  که چقدر هم تلخ بود : اشک هایِ بعد از هرشکست نتیجه همان عرق هایی است که برای پیروزی نریخته ایم !


+آقا دلم عجیب گرفته ست ، کِی مرا، تاثیرخنده های تو منصور می کند ؟! *وحیدقاسمی

۴ نظر ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۲۱
بیا ، مرا سر به راه کن .

  یا سریع الرضا 


با دیگران کاری ندارم ، من ساعتِ 8های حرمتان را عشق می ورزم  :)

من 

نفس کشیدن را 

در حرم شما یاد گرفتم 

:)



+با شما حرف های درگوشی زیاد دارم با خواهرتان بیشتر :)  :)  :)

۰۳ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۳۷
بیا ، مرا سر به راه کن .