ثانیه ها را دریاب

ثانیه ها را دریاب

یا راحم العبرات

همه چیز از سالِ کنکور شروع شد
من
برای تک تک ثانیه ها برنامه ریختم و
کجدار و مریز با ثانیه ها ، یکسال را ساختیم

همین یکسال بود که فهمیدم
میشودهر 60ثانیه ی یک دقیقه را زندگی کرد
و
یا آن60ثانیه را جان داد
روی ثانیه ها حساب بازکردن منطقی ست بنظر من.

اینجا از ثانیه ثانیه ای خواهم نوشت که" زنده گی "میکنم

+دعا بفرمایید

بعدا نوشت : آقایانی که نظر میدهند لطفا در خور شخصیت خود و باتوجه به ارزش های اسلامی کامنت بگذارند
نکته قابل توجه : کامنتهای تعریف و تمجید و صمیمانه از جانب برادران گرامی حذف خواهد شد .

۲۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

بسم الله و بالله


این کامنت مرا کشت ...

ممنونم ، رفیق جان !

                                   

۴ نظر ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۱۵
بیا ، مرا سر به راه کن .

یا موفی العَهد


دو روز است داریم میرویم و میآییم و مینویسیم

دوروز است داریم یاد میگیریم که تربیت کار هرکسی نیست

دوروز است دارم خدمت به خلق را می بینم

می بینم که بعضی ها چگونه از همه ی خوبی هایی که دیگران سالها به دنبالشان میگردند پُـل میزنند برای سربازیِ آقــآ ...

تمام تلاششان بود که

یادمان بدهند که باید از بچگی ، دین را به بچه ها ، زیبــا آموخت

تجربه هایشان شیرین بود

و

اجرایشان برای بچه ها شیرینتر ...


حقِ شان است سربازیِ حضرت .ارواحنا له الفدا.

عمو روحانی ها کارشان را خوب بلد بودند ...

:)

بچه های راهنمایی و ابتدایی عاشقشان شدند :)


+ عنوان : آقا : عشقِ به شما را میشد از بازیِ شان با بچه ها فهمید

             آمده بودند که دل جمع کنند ، فقط !


 

۵ نظر ۳۰ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۳۱
بیا ، مرا سر به راه کن .
بعونک یا لطیف

بعضی روزها آدم ها منتظر نشانه اند
برای بعضی آدم ها این بعضی روزها میشود :بعضی ماه ها .

گله بود ، درد و دل بود ، به نظر خودم ناشکری هم بود 
این آخری ها بی خیالی هم اضافه شده بود 
کاری برنمیآمد از دستم !
تا خود امروزش ...
تا خود همین قبل منبر شیخ کاظم 
حق بودن نفس ایشان را از خیلی وقتهاقبل است قبول کرده ام ؛ 
دفترچه را باز کردم که بنویسم طبق عادت معمول ؛
گفت :فرق است بین صبر و رضایت 
صبر یعنی تلخی اش را در جانت نگه میداری ؛تلخی را هضم میکنی و هیچ نمیگویی 
رضایت اما ،یعنی تلخی ای نمی بینی که بخواهد هضم شود حتی.
گریزهایش بدتر از روضه ها جان میگیرد 
ما رایت الا جمیلا ...
شیخ ها همیشه واسطه اند ، آیه میخوانند ،روایت ... شیخ ها همیشه واسطه اند که کورسوی امید یک ماه تلخی را از جانت بزدایند 
شیخ ها 
اگر امام زمان.عج.فهم باشند که ...

+عاکف جان التماس دعا :)
++سالگرد حاج آقا مهدوی کی بود ،راستی؟!
۳ نظر ۳۰ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۱
بیا ، مرا سر به راه کن .

یا مَنْ هُوَ عالم بِکُلِّ شَىْ‏ءٍ


از آن 90درصدی که فاطمه سر نماز گفت و لبخند دوید و نشست روی صورتمان  تا الآنِ صفر درصدش و نگرانی های هردویمان  فهمیده ام که امتحان هایت سخت است ، فهمیده ام که باید پخته بشوم ، بقول دبیر ریاضی همه ما باید چلانده بشویم توی زندگی ... هیچ کس به من نگفت که حتی 90درصدش هم ،10درصد احتمالِ شکست دارد ، همه 90درصد را دیدند و به به و چه چه کردند و دلِ منِ بیچاره را خوش ! دلِ من باید به تو خوش میشد ، من باید تو را می آموختم از لحظه هایم ، از فرصت دادن هایت ، باید به تو اعتماد میکردم ...

از منِ هیچِ بی تو چیزی برمی آید ...؟

هیچ کاری ندارم که فاطمه معجزه دیده ، که من اصلا در حد و حدود فاطمه نیستم که فهمیدنی های او را بفهمم ،هیچ کاری ندارم که چند روز است از سرِ صبح که میدانم بعد از نمازِ مغرب و عشا"  باید" حدیث کسا بخوانم، هِی دست دست میکنم و نگه میدارمش تا 12/5شب ،

من فقط چند روز است که اگر زیرلبم غرغر دارم توی دلم غوغاست که مگر تو این بنده ی کم طاقتِ نفهمت را نمی شناسی؟!



+منشر بشود یا نشود ؟ مسئله اینست !

۱ نظر ۲۶ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۴۴
بیا ، مرا سر به راه کن .

یا مَنْ خَضَعَ کُلُّ شَىْ‏ءٍ لِهَیْبَتِهِ


یک.جمعه ای که امروز بود ،گذشت

من

شما را

اینروزها

کم دارم

و هرچه تقلا میکنم ، بدتر میشود .


دو.دخترکِ مچاله ای که زل میزند به گوشه اتاق و میگوید :
حرفهایم گله نبودند ، درد و دل بودند
دلم گرفته بود فقط ، یاایهاالعزیــز .
هرچقدر هم صبر کنم ،
بازهم میدانم تو بهترینها را رقم خواهی زد برای همه ما .



یک : پیچیده شمیمت همه جا ای گل کوثر
مثل شیشه عطری که دَرَش گم شده باشد ...

دو : چون قافیه تنگ آیـــد ، شاعر به جفنگ آید ! -عصر برای خدا ، جفنگ بافتم !


سه.آمارِ شگفت انگیزِ بازدید کننده ها را باور کنم یا سکوتِ اینجا را ؟
چهار. بابت نظرات خصوصیِ همه تان ممنون


پنج.به هیچ حرفِ جدیِ هیچ کس نخندید ...
     قطع به یقین به سرتان آوار میشود ، آن حرفِِ جدیِ مضحک.
     3شب است دارم کابوس می بینم .

+این مطلب دونقطه پرانتز بسته ندارد .

یاعلی مدد!
۲۴ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۷
بیا ، مرا سر به راه کن .

یا ملجا کل مطرود


مَن عَظَّمَ صِغارَالمَصائِب ابتَلاهُ اللّهُ بِکِبارِها."

هر کس مصائب و اندوه های کوچک را بزرگ شمارد،خداوند او را به بزرگهای آنها گرفتار نماید


دلیل اینکه اینروزها

یا بد مینویسم 

یا کم ؛

چیزی نیست جز تیتر این مطلب .

:)


+همیشه گفته ام وقتی پیش نویس ها بیشتر از مطالب اصلی باشد ،یعنی حرفهای آدم بیشتر از گنجایش شنیدن دیگرانست ، 

اینروزها  میترسم 

آرام آرام گرفتار این موضوع بشوم ...

۲ نظر ۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۴۳
بیا ، مرا سر به راه کن .

یا ساتر کل معیوبـــ


نشسته کنارم و زل زده به صفحه مانیتور

میپرسد : هنوز ننوشتن ؟

میگویم : خبری نیست عزیز دل :)

انگار که کلافه شده ، کلافگی اش را پنهان میکند ، بلند میشود و می رود

ماند تا دوسه روز بعد ،

بازهم میگوید : بخوان ببین ننوشته ؟

و
من

باز شرمنده ی چشمان مهربانش شوم ...


+بعضی آدمها دنیایی اند برای آدم های دیگر :)

++برای ختم به خیر شدن چشم انتظاریش دعا میکنم اینروزها.


یاعلی مدد!

21مرداد94

۲۱ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۳۲
بیا ، مرا سر به راه کن .

یا رفیق من لا رفیق له



خیلی گله کرده بودم ؛

میگفتم : خداجان امتحان است ؟ 

اینکه من را برده ای انداخته ای توی یک مدرسه ای که میگفتند خوب بود اما نبود !

دبیرانی بودن که میگفتند خوبند ولی نبودند 

دخترانی که میگفتند خوبند ولی نبودند !


امتحان است که من نمی فهممشان ؟


همیشه هم به این نقطه میرسیدم که شاید من آنقدری بد شده ام و پررو ، که خوب هایت را نمی بینم و نمیفهمم


از همه ی آن دبیرها فقط دبیر ادبیات فهمید که چشم هایم چه میگویند ؛


از همه آن دخترها فقط فرزانه بود که مرا می فهمید ؛


گله ها برقرار بود همچنان ؛ می نالیدم از نداشتن دوست مسجدی اهل دل ادبیات فهم !


می رفتم مسجد ، به جمع دخترها نگاه میکردم ، ظاهرمان یکی بود ولی فهم آنها هم برایم سخت بود ،فهم دخترکان گوشی اپل پرست !


بعد از امشبی که از دور توی مسجد دیدمت و بی واهمه از نگاه همه خودمان را انداختیم توی بغل هم، یادم افتاد که تو استجابت دعای تنهایی من هستی ...یادم افتاد که فکرش را هم نمیکردم که یک روز با یک امام صادقی دوست بشوم ، که بشوی آرام من ....


فکرش را هم نمیکردم که تو ...


حالا ،فقط چندماه از آن گلایه ها گذشته ، دوستانی که مثل همیم 


ادبیات فهم و مسجدی ! 


بماند که چقدر دل صاحب مسجد از ما ناراضیست ...که ما همان بچه تنبلهای کلاس خداییم هنوز.

بماند که ادبیات فهم هم نیستیم ها !!

اما


ایها العزیز : به استجابت دعای امشبم هم امید دارم ...

حتی اگر چندماه طول بکشد 


اصلا 

لیاقت کدام خوبی ات را داشته ام که حالا دارم چرتکه می اندازم و حساب و کتاب میکنم برای دریای عنایتت ؟!



+در چشمان مادرش امید را دیدم 


  گفت :  من هنوز امیدوارم ... هنوز خیلی مانده تا آخر مرداد ،


             توکل بر خدا 


                       خیلی دعا کردم برات تو حرم .


++انقدری که از مرداد نالیده ام ؛ باورم شده که خیلی تلخ گذشته برایم 


    مرداد خیلی هم بد نبود 


    من شاید انتظار بیخودی داشتم برای خوب بودنش .


     مرداد معمولی بود ، یک معمولی سرد خشک بی احساس .


بعدا نوشت: خیری هست در اینهمه دلتنگیِ ماهِ دومِ فصلِ دوم...

۲ نظر ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۰۷
بیا ، مرا سر به راه کن .

بسم الله


من هنوز همان کسی اَم که بتوان سالها با او نامه نگاری کرد .

هنوز همان دختری ام

که کتابها را بو میکنم

هنوز همانم که

لذت بخش ترین لحظاتم را با دفترچه و روان نویسم شریکم ...

من هنوز به پاکتِ نامه اعتقاد دارم :)


همین

۴ نظر ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۳۹
بیا ، مرا سر به راه کن .

هوالشاهـــد


خدا خیر بده نویسنده اینجا رو که باعث شدن دوباره برای این موضوع بنویسم

تقریبا دوسالی هست که جایی عضو هستم ،اوایل اسمش بود : جامعه مجازی !

الانش هم اسمش همون  هست ، ولی دیگه جامعه نیست !!!

از همون اول برخی دخترخانم ها خیلی صمیمی و راحت با نامحرم صحبت میکردند ،

بچه ها تذکر که می دادن ، برچسب میخوردن که ما که اینجا خیلی مودب داریم با هم صحبت میکنیم ، شما برید فیسبوکی ها رو جمع کنید ...

عکسهای آواتار آقاپسرها با ریش و ته ریش و تسبیح و کنار حرم امام رضا.ع. و جمکران شده بود سوژه ای برا خودش

و از طرفی دخترها با عکسهای چادری خودشون در حالیکه فقط صورتشونو مات کرده بودن خیلی برای همه مشکل بوجود آورد ...

صحبتهای اضافی ، درد ودل های اضافی ، التماس دعا گفتن ها و طلبِ شهادت کردنهای اضافی ، حتی !

اسمِ اون جامعه مجازی خیــــلی مذهبی هست ... اصلا همین اسم باعث شد که من اونجا عضو بشم ، ولی پشت همین اسم، خیلی ها براشون مشکلاتی بوجود اومد که کاربریشون رو بستند .

خیلی ها از مذهبی ها زده شدند

خیلی ها شروع کردند به گله و شکایت از آقا ...

خیلی پست ها گذاشتیم راجع به این موضوع ، بماند که چقـــدر زیاد  لایک خورد و واقعا انتظار اثر داشتیم ولی نشد ...

بعضی بچه ها خیلی بی اطلاع داشتن عقاید وهابیت رو نشر میدادن ، و خیلی ها با عمد .

الان روز به روز اوضاع اون فضای مجازی داره خرابتر میشه ، روزبه روز حرف های دلی و مخاطب خاصی داره بیشتر میشه ،

همین دخترپسرای پاکِ مسجدی ، با یه کلیک ، با یه عکس ، با یه متن حتی ، از همدیگه خوششون اومد ، گلزارشهدا قرار گذاشتند ، خیلی از کسانی که تذکر داده شده بود بهشون ، آسیبهای خیلی جدی بهشون وارد شد .مخصوصا دخترخانم ها

در حالیکه از نظر من ، اصلی ترین اشکال و معضل رو همین خانم های حاضر در اون فضا ایجاد کردند ، با صحبتهای راحتشون که برادر فلانی و داداشی و ...

پسرانِ پاکِ سرزمینم که به وضوح شگفتی شون رو میتونستیم حس کنیم که دخترخانمی در "ظاهر " بسیار مذهبی ، پستی با عبارات حیرت آورِ عاشقانه خطاب به ایشون رو گذاشته بودن براشون و بعضی ها همین تعجب رو بیان کردند و باعث شدند بعضی ازین کارها جمع بشه الحمدلله.


من یقین دارم کسانی که اینجا رو میخونن نهایتِ آرزوشون خادمیِ حضرت صاحب الامر.عج. و یاور حضرت بودن هست ، برای همینه که دارم مینویسم

اصلا نمیدونم چند نفر ممکنه این مطلب رو بخونن یا عمل کنن ، ولی ببینید ما مسئولیم ، در مقابلِ تک تکِ کلیکها . تک تک نگاه ها ،  همه ی التماس دعا گفتن ها حتی ....

اگر جایی در فضای مجازی دیدیم که ازین دست اتفاقها داره رخ میده ، بی شک و تردید بریم جلو و تذکر بدیم .

باعث بشیم که مردم بدونن که این مدل کارها هنوز در فرهنگ عام قبیح بنظر میان .

ما ،  زیاد هستیم ولی متاسفانه خاموش .

اگر این شرایط رو دیدیم ، خیلی مودبانه بهشون تذکر بدیم-آقایون به آقایون و خانمها به خانمها -

چون تاثیرش خیلی بیشتره ...

خواهش میکنم جدی بگیریمش ...نه برای این پست ، برای شادی دل امام زمانمون.عج .

اگر تا حالا اراده مون محکم نبوده برای این کار ، از همین امروز شروع کنیم

راجع بهش فکرکنیم.

حتما به دعای خیر امام زمان.عج. می ارزه :)


+متاسفانه شرایط در اینستاگرام و سایر شبکه ها هم داره هرروز بدتر میشه ...

++هیچکس " یاعلی " مگفت جز : کمی بودن جان :)

  از بین اینهمه بازدیدکننده  فکر میکنم که احتمالا فقط توی دل خودتان گفتید : یاعلی :)

۶ نظر ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۱۷
بیا ، مرا سر به راه کن .